سه شنبه 91 مرداد 31 :: 11:18 عصر :: نویسنده : امیر
نگاهت شرابی ست ازجنس آسمان... ناب ناب... نگاهش که میکنم خرابم میکند... مستم میکند... بی اختیارم میکند... دستانت ابریشم است... لطیف... گویا بر ابر دست میکشم... موهایت مخمل... آشفتگی اش آتشم میزند... من در یک گرداب شیرین گرفتارم... هرچه بیشتر گرفتار میشوم بیشتر لذت میبرم... گرداب عشق تو کشنده ای ست بس لذت بخش...:)
موضوع مطلب : عشق, عاشقی, love
پنج شنبه 91 مرداد 19 :: 5:35 صبح :: نویسنده : امیر
بانگاه خود اشاره گر نشسته اید ای ستاره ها که از ورای ابرها برجهان ما نظاره گر نشسته اید آری این منم که دردل سکوت شب نامه های عاشقانه پاره میکنم ای ستاره هااگربه من مددگنید دامن از غمش پرازستاره میکنم بادلی که بویی از وفا نبرده است جوربیکرانه و بهانه خوشتراست در کناراین مصاحبان خودپسند نازوعشوه های زیرکانه خوشتر است جام باده سرنگون وبسترم تهی سر نهاده ام به روی نامه های او سر نهاده ام که در میان این سطور جستجو کنم نشانی ازوفای او من که پشت پا زدم به هر چه هست ونیست تاکه کام او زعشق خود روا کنم لعنت خدا به من اگربه جزجفا زین سپس به عاشقان با وفا کنم رفته است ومهرش از دلم نمیرود ای ستاره ها ،چه شد که او مرا نخواست؟؟؟؟؟؟ ای ستاره ها، ستاره ها،ستاره ها،! پس دیار عاشقان جاودان کجاست.......................؟؟؟؟؟ |